لنالنا، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 3 روز سن داره

لنای من دنیای من

درواژه های تو

آرام جانم این روزها کلمات همچون در از دهان پاکت بیرون می آیندو رنگ می دهند به روزهای من بگذار تا زین پس برایت بنویسمشان،بلکه یادم نرود جابه جا گفتن اصواتت را,پس و پیش گفتن حروفت را، بنویسمشان تا یادم بماند... آن روزی که متنی را می خوانی،بلند،شیوا و رسا... یادم بماند که از کجا شروع شد این قصه... 1:د د بابا 2:ماما خب معلومه منم دیگه 3:دادا دایی 4:آدر دون هاجر جون 5:عم عمو، عمه 6:ایوووو الو 7:جوام نوشابه 8:اپ اپ آب 9:با جم باز هم (دوباره) 10:عمه شببم عمه شبنم 11:یفت رفت 12:دموووووم تموم شد 13:می می شیر می خواستی 14:ییا لیلا 15:دبش کفش 16:نای نای آهنگ می خواستی بذاریم برقص...
23 اسفند 1391
1